۱۴۰۴ مرداد ۱۰, جمعه

تاریک بود

 

تاریک بود

تاریک بود و چشم‌هایش خیره به من بود

چیزی نمی‌دیدم از آن تن، مرد یا زن بود؟
آمد جلو، پُک زد به سیگار و مرا بوسید
چسباند پشتم را به دیوار و مرا بوسید
انگشت‌هایم در فشارِ دست‌هایش بود
چشمم پیِ یک در، تهِ بن‌بست‌هایش بود
تند و هراسان می‌دوید از لحظه‌ی اکنون ↓
قلبم، شبیه مجرمی ترسیده از قانون
دیوارهایم ریختند آوار شد در من
آن آدمِ دیوانه‌تر بیدار شد در من
بوسیدمش با هر زبانی که بلد بودم 
زن بود مثل بوسه‌ای ممنوعه در باران
از عشق گفتم گرچه خود را در خطر دیدم
چسباندمش به سینه‌ام، به ترس و تردیدم
تاریک بود و چشم‌هایش خیره به من بود
مثل خودم غمگین و وحشی بود، او زن بود!
فهمیده بودیم آخرِ این عشق، رسوایی‌ست
پایان تنهایی‌ی ما، آغاز تنهایی‌ست!
ما تشنه‌ی موجیم، از دریا نمی‌ترسیم
تا پیش هم هستیم از دنیا نمی‌ترسیم
تاریک بود و عشق او در حال جادو بود
و صبح «من» دیگر نبودم، تا ابد «او» بود
فاطمه اختصار

https://www.facebook.com/didar.didareto


شعر، تجربه‌ای‌ست از پیوندِ تن، طبیعت و زبان؛

چشمه‌سار خواهش

چشمه‌سار خواهش در بستر بیدار-لحظه‌ی من سلام سپیده‌دمان است که پگاه نام دیگر دوست داشتن توست در میانه‌‌ی تنم  چمنی است سرسبز  در آغوش شبنم سح...

محبوب‌ترینِ خواننده‌گان