زنجیرهی آغوش
همه چیز سر جای خودش بود
طعمِ ناب تصنیف،
عطرِ گرمِ شیر در رگکردهگیِ پستانهای خواهش،
سنگینیِ قدبالای خوش،
دانه باران در شورِ بیپایانِ باریدن،
برکه را به نجوا میشناخت،
راهش را ازبر داشت،
و تنها نبود،
هرگز تنها نبود
آنهنگام که حرفها با فاصلههای دور،
واژه میشدند
برای گرفتن،
برای دادن،
برای رسیدن،
بهبیداریِ انگشتری که بهعشق، حلقه میشد
آنگاه زنجیر(۱)
ارگاسم مرا در آغوش میکشید
و اوجاش را نشان میداد
که تنها نبود.
هیچگاه تنها نبود
رهگذر
(۱)
ارگاسم پیدرپیِ زنانه، که بهارگاسم زنجیرهای مشهور است