مستانهگیِ گناه
درنگ رویای تو در فانتزیهای خلوتام
آفتاب خیس چشمانت در آغوشام
بهتنخواستههایم
با رنگینکمان قلم میزنند
آرام میگیرم بهسینهی تو
تا در آن نور وِلَرم سکوت،
خواهش چیدن سیب را
بهدستانت بهبینم
یک لمس، یک نوازش کافیست
تا رقص سیب،
دور شاخه را تماشا کنیم
زلال-مهتاب مانند است نگاهت
عریان میکند تنم را
از سیاهی شب
رنگ پستانهایم دگرگون میشود
شُکُوه معصومانهی دخترانهگی-ام
در هیجانِ اوجم،
بهزیبائیِ هوس گره میخورد
فراز و فرود آغوشم را زمزمه کن،
سایهها را آذین ببندیم
دلتنگی را در تنگنایِ دو قوسِ بیتاب،
تنها نگذاریم
تا زنانهگیام مشتاقانه
تو را بهسَروَراند
منهم
بهآرزومندیهایم برسم
مستانهگیِ گناه را از لبان تو بنوشم
رهگذر