نفسهای تند-ام
در لابلای حرفهای بهکِشدرآمده،
باور باران از ناودان میان دو تن را
بهیادت میآورد
رُستن و رسیدن غنچه
،بوسه گرفتنهایش از حلقههای ساقه
آزادی بکارت از زنجیر ثانیهها
در هزارتوی پیچاپیچ استوانه
مُهر یگانهگی میگذارد
میان منوتو
صدای نازک آبوبوسه،
طعم لغزیدن
در همشانهگیِ غنچه با شاخه
چشمهایم را میبندم
که اوج پرواز را بهبینم،
تو هم،
منِ درونم را بهبین،
عریان
رهگذر
https://www.facebook.com/didar.didareto