۱۴۰۴ مرداد ۱۴, سه‌شنبه

تُندآب

درآغاز، فانتزی‌های من اند 
که با نفس‌های تو درمی‌آمیزند

سیب‌های عطر‌آگین‌ام را پی ‌می‌گیری بنوشیدن مهتاب

محبوب من

اندام سرکشم امشب

بیرون از مراقبت من

تمنامندانه تسخیر فریبایِ ترا می‌خواهد

که عشق ببازد


میان دو پستانم،

ترا به‌‌آرمیدنِ مستانه می‌خواند


من می‌دانم

عاشق غنچه‌ی منی

آن هنگام که از اشتیاق تو

شکفتن آغاز می‌کند


بوسه‌های دهانِ کوچک قناریِ دل‌‌‌دارم

از غنچه‌‌ام در حال شکفتن،

که لبانش را می‌‌خیساند

عشق را به‌باکره‌ی بی‌مانند خود

دل‌برانه معنا می‌دهد


بازوان تو

ابر‌های سفید بتن‌‌ام کرده اند

فصل باران پیاله‌ی نافم نزدیک است


دل‌‌بندِ من

جیغ‌های من

با فریاد عشق دو روی یک سکّه اند

من در اوج آغوش تو بی‌‌خویشتنم

کرانه‌‌های این برکه‌یِ دخترانه‌

تنگا‌‌تنگ از شور عشق

به‌‌امواج تو آرام می‌گیرند


با من بیا

بیا با من

تُند‌‌آب ترا اراده‌ای نیست

من می‌پراکنم

به‌‌تماشای تشنه‌گیِ لبانِ جویبارانم


رهگذر
https://www.facebook.com/didar.didareto/

شعر، تجربه‌ای‌ست از پیوندِ تن، طبیعت و زبان؛

شب زنبق

     شبِ زنبق دل‌تنگی‌ام برای تو چیز تازه‌ای نیست اما چیزی‌ست که امشب بیش‌تراز همیشه دل‌تنگم مهتاب نام تو را روی پوستِ گلبرگِ زنبق می‌نشاند،...

محبوب‌ترینِ خواننده‌گان