۱۴۰۴ مرداد ۹, پنجشنبه

بخشش در اوج

 


بخشش در اوج

با عطر نفس‌هایت میان پستان‌های من
تو، به گل بدل می‌شوی
و آغوش من باغی می‌گردد 

 گرمای تابستانیِ غنچه
در میان لبان شکفته‌ی من
 که آهنگ عشق می‌نواخت
 شاخه‌یِ بهاریِ ترا در میان‌مان در آغوش گرفت
که جفت خود را با عشق سوزان یافته‌بود
زیبائیِ لرز دو کبوتر در فضای سینه‌ام
عطر این پرواز را در بال‌های‌شان ذخیره می‌کردند
چنان‌که ماه !
در آغوش‌ام دونیم می‌شد

من ورای زمان‌ومکان
درعمق چشمان تو محو نگاهت بودم
که بی‌تابانه از ژرفائ عشق‌وهوس می‌گفت

زیبائیِ آغوش‌ام مرزی نداشت
انگشتان‌ات تقدیر عشق را
در امواج لرزش سحرانگیز
تن من نوشت 
این همان چیزی است که
زنان عاشق
اشتیاق‌اش را در همیشه‌های خود دارند
طعم لبانت
بوسه‌گاه غنچه‌ی من را
با ضربان قلب‌ات آغشته کرد
،دانه‌های شبنمِ رخسارِ ونوس  
در انتظار باران

من 
کامل شدم
و 
تو
رها در آغوش من
هم‌زمان صدف، درعمق دریای من
باروَر ،، اکنونِ ،، تو شد
 

ما در رودخانه‌ی بی‌زمان 
آبتنی
می‌کردیم


تو بر فراز آزاد‌یِ لحظه‌ها  
خود را
به‌نسیم ضربان دور ناف من سپردی که مشتاقانه ببرد ترا
( هرجا که خاطر خواه اوست )

من هیچ کدام از حس‌های‌ام را در اختیار نداشتم
نگاهم در تماشای
زیبائیِ آن شاخه‌ی گداخته‌ی تو گم شد

بی اراده ، مستانه
الف قامت ترا در شکاف ماه در آغوش‌ام فرو بردم
تو 
غرق در حیرت تنگ‌نای هم‌آغوشی استوانه‌ی من
،بکارت من‌هم غرق در شادیِ عشق‌ورزیِ ناشناخته‌هایِ تازه
نا گهان مهتاب فریاد بر آورد

این صدای خواهش بود صدای خواهش ؛ 
درعریانیِ من و تو
زمزمه‌ای بود درسکوت که می‌گفت بی‌صدا
بگو
به مهتاب ، قصه‌های عشق را
بگو
بی‌آنکه بترسی
بگو
به‌شکاف، در دو نیمه‌ی ماه آغوش‌ام
بگو
بگو که دیگربار و دیگربار
مهتاب را از صدف من خواهی نوشيد؟
بگو
که دیگربار و دیگربار
شعله‌ور-ام می‌کنی‌؟
ِدریای من در انتظار
سخاوت‌های باران توست

بخشش، در آتش‌فشان اوج من
باز‌هم بستر آبشاران تو خواهد شد‌؟

رهگذر

https://www.facebook.com/didar.didareto


شعر، تجربه‌ای‌ست از پیوندِ تن، طبیعت و زبان؛

چشمه‌سار خواهش

چشمه‌سار خواهش در بستر بیدار-لحظه‌ی من سلام سپیده‌دمان است که پگاه نام دیگر دوست داشتن توست در میانه‌‌ی تنم  چمنی است سرسبز  در آغوش شبنم سح...

محبوب‌ترینِ خواننده‌گان