فلسفه جعل و دروغ
تضادی که بین تبیین آشنای چپ
از سیاست جهانی با احساس سرراست مردم ایران از شرایط وجود دارد
شاید فقط در میان مردم اسرائیل سابقه و نمونه داشته است
اگر سلطهی چپ را در رسانهها مدنظر بگیریم
واقع امر این است که دست و پای ما را بسته،
و حرف بابمیل خود را در دهانمان گذاشته بودند؛
دستکم تا همین اواخر
در حالی که مافیای چپ جهانی
فرقه تبهکار حاکم بر تهران را درست مانند سازمانهای تروریستی لبنانی و فلسطینی
بخشی از خود محسوب میکند
مردمی که پنجاه سال است در ایران تلاش میکنند سیاسی نباشند
آرزو دارند سر به تن این رژیم نباشد
آن هم نه فقط سر به تن سرکردگان سیاسی و نظامیشان نباشد
بلکه حتی آنها که در تلویزیون و رسانههاشان با برچسب خبرنگار و گزارشگر کار میکنند
برای مردم اسرائیل هم
«بازجو-خبرنگار»
یا
«خبرنگار- تروریست»
یا حتی
«پزشک- تروریست»
هم پدیدهای آشنا و قدیمیست و شوربختانه قدیمی بودنش
احساس اشمئزاز و خشم آنها را تعدیل نکرده است
فقط مردم ایران میدانند که چپ ایدئولوژیک
با باژگونه کردن مفاهیم و ارزشها، دقیقا جامعه را هم باژگونه میکند
پستترین لایههای اجتماعی را که محرک آنها احساسات منفی نسبت به دیگران است در سر
و بهترین مردم را در پستترین جای جامعه قرار میدهند
در جامعهای مثل این، هیچکس نه تنها واقعا بر سر جای خود نیست
بلکه اگر فرض بگیرید
که اینجا
کور همان
«عینالعلی»
و کچل همان
«زلفعلی»
است
به طرز جالبی درست از آب درمیآید
در جامعهای که
،ایدئولوژیِ
«آرمان فلسطین»
درست میکند
پلیس، دزد است
و مامور امنیت، دقیقا مخل امنیت است
بانک، محل پولشوییست
و بیمارستان، اسلحهخانه است
و کارخانهها محل پرتاب موشک
تلویزیون، دروغ چاپ میکند
و رسانههایش مسئول رساندن بیخبری و پراکندن جهلاند
فرد پولاک در کتاب مشهورش «تصویر آینده»، جایی میپرسد
که آیا این اتفاقی بود که کارل مارکس علاقهمند به باژگونه کردن هر چیز
از جمله (مثلا) نام کتاب پرودون «فلسفه فقر» بود؟
(مارکس کتابی به نام
Miserie de la Philosophie نوشت)
«فقر فلسفه»
او توضیح میدهد که اندیشه چپ، در ادبیات آرمانشهری ریشه دارد
این نوع ادبیات، از راه خلق یک تصویر خیالی از یک جامعه ایدهآل
تلاش میکند احساس مخاطب را از وضع جاری تغییر دهد
ادبیات آرمانشهری کلاسیک، غالبا به کنش انقلابی دعوت میکند
و از این حیث، یعنی انقلابیگری، شکل روایت کارل مارکس، از مسائل جامعه انسانی
به نحو نمونهواری همان ادبیات آرمانشهریست
اگرچه خود او یوتوپیایی بودن را به منزله اتهامی رد میکرد
و به سوسیالیستهای قبل از خودش نسبت میداد
همین مشخصه نوشتههای مارکس است که موجب - به تعبیر پولاک - باژگونی ارزشی میشود
AReversalxiomatic
او علاقه دارد که بگوید کتاب پرودون، فلسفه فقر، در حقیقت فقر فلسفه است
چون پرودون در این کتاب به امکان تعادل میان سرمایهدار و کارگر
در نظام سرمایهداری اندیشیده بود و مارکس معتقد بود که این نوع نظامها ناپایدار است
و تضاد میان منافع سرمایهدار و کارگر، قابل ترمیم نیست
او میخواست که چنین نظامی به نفع طبقه کارگر، واژگون شود
جالب اینجاست که پولاک، فرهنگ دینی اسرائیل باستان را از این حیث متمایز میداند
که کتاب دینیشان، در همین ژانر آرمانشهری خلق شده است
او ادعا میکند که از بین ملتهای باستانی، فقط همین ملت بودند که با خدایشان عهدی میبندند
و این عهد متوجه ساختن یک جامعه در آینده است؛
این سرزمین را خدا به آنها وعده داده است (سرزمین موعود) اما
فقط با کنش سیاسی- اجتماعی و اخلاقیست
که این جامعه قابل دستیابیست؛
به عبارت دیگر، فرهنگ دینی اسرائیل باستان، مبتنی بر تقدیر و تقدیرگرایی نیست
بلکه درست برعکس، با کار و کوشش و تعهد به دست میآید
بنابراین سنت ناویها (انبیاء یهود) هم بر باژگونی ارزشی مبتنیست
آنها مردم و حاکمان وقت را سرزنش میکردند و خواهان تاسیس چیز کاملا متفاوتی بودند
من بعید میدانم که اسرائیل تنها تمدن کهن خاورمیانه باشد که واجد این ویژگیست
اما وضع تمدنهای باستانی هر چه باشد
ملت ایران و اسرائیل در تاریخ معاصر، در موقعیت کاملا یکسانی قرار گرفتهاند
آنها جنبه شوم این باژگونی ارزشی را به چشم دیدهاند و تلاش میکنند
که «نظم نوین خاورمیانه» را رقم بزنند
در این نظم نوین، قرار است همهچیز بر سر جای خود قرار بگیرد
این بار هیچ وعده توخالی در کار نیست
صحبت بر سر چیزهای ارزشمند و واقعیست
چپ ایرانی برای اینکه بتواند تصویر موهوم و خیالی خودش را جدی و واقعی جابزند
واقعیترین چیزها برای یک ایرانی، از جمله خود ایران را انکار میکرد
اما اهل ادبیات در اروپا سالها جملهای را به تامس مور خالق اثر مشهور
«یوتوپیا»
(آرمانشهر) نسبت دادند:
«یک جریب زمین در میدلسکس بهتر از یک پادشاهی در ناکجاآباد است»ت
(U-topia تحتالفظی یعنی نا-کجا)
حسب حال مردم ایران شاید با این صورتبندی بهتر بیان شود
یک پادشاه ایرانی همین امروز در میهن، بهتر از هزار افسوس و دریغ در تاریخ است
درسی که همه ما در این مدت از جاویدنامان خود گرفتیم این است
که وطن با چنگ و دندان به دست میآید و با چنگ و دندان حفظ میشود
درسی فلسفی که خود من از این همه میگیرم این است
نمیتوان تا ابد، علیرغم احساس مردم حرف زد
نیما قاسمی.