نگاهی به شعر
«غنچه در آینه»
از سارا قجر
شاعر در این قطعه زبانی میآفریند
که میان گرما و لطافت در نوسان است؛
زبانی که از مرز توصیف عبور میکند
و به تجربهای حسی و شخصی از عشق بدل میشود.
شعر از همان آغاز، با جملهی
«نگاهت آینهایست / که با حرارت عشق، بهغنچه گره میخورد»
نشان میدهد که در پی بازنمایی یک پیوند تنانه و عاطفی است؛
پیوندی که در آن، نگاه نه صرفاً ابزار دیدن،
بلکه عامل پهناوریِ تنخواستههاست.
شاعر از «غنچه» میگوید،
اما غنچهاش استعارهای از زن، میل، و بیداری است.
در «با خواهش چشمانت / یکباره برهنه میشوم»،
برهنهگی به معنای بیفاصلهگی و نبودِ سایه است؛
در بند میانی شعر، واژهها با نرمی و شهامت پیش میروند:
«زنانهگیام زیباتر از همیشهها / اغواگریام عریانتر از تب دیشب»
در این سطرها، شاعر خودش را از بیپایانیِ
«میل لذتستانی»
بیرون میکشد
و در جایگاه تجربهکنندهی لذتدهی مینشاند.
تن در این شعر، ابزاری برای بیان ژرفایِ درونی است؛
زبانی که بهجای توصیف، زندگی میکند.
اما شاید نقطهی درخشان شعر، همان سطری باشد که میگوید:
«گرمای پیشبینینشدهی لبانت / مرا به امنیت بیپروای عشق میسپارد.»
در این تصویر، شاعر لحظهای را ثبت میکند
که میل و آرامش در هم میتنند.
«گرما» در اینجا تنها دلالت بر تب و تماس ندارد،
بلکه نشانهای از اعتماد و تسلیم داوطلبانه است.
«امنیت بیپروای عشق»
تضادی لطیف میآفریند:
عشقی که بیپرواست، اما در دلش اطمینان وجود دارد.
شاعر با این ترکیب،
یکی از دشوارترین احساسهای انسانی را در چند واژه خلاصه میکند
لحظهای که لذت به آرامش بدل میشود.
از اینجا به بعد، شعر وارد اوج خود میشود.
افعالی چون
«میلغزد»، «میشکوفاند» و «میریزد»
ریتمی موجدار میسازند
که با نَفَس و ضربان بدن هماهنگ است.
و چون نا محدود است در محدودیت کلام نمیگنجد.
پایان شعر با تصویر «شراب رسیدهی ناب» کامل میشود؛
پایان نه به معنای سکون، بلکه به معنای رهایی،
چنانکه شعر خود به نقطهی اوج آن لذتِ لذیذ میرسد.
در مجموع
«غنچه در آینه»
شعریست که با زبانی نرم و بیپرده،
بدن را به شعر بدل میکند
و از میل، تجربهای شاعرانه میسازد.
سطرها با صداقت نوشته شدهاند و همین صداقت است
که شعر را از دام ابتذال دور میکند.
در این اثر، عشق نه ایدهای ذهنی است و نه هیجان گذرا،
بلکه تنی است که از میان اروتیزم واژه میتپد.