۱۴۰۴ آبان ۲۳, جمعه

شعله در شبنم


 شعله در شبنم

فانتزی‌هایم با واقعیت از یک ریشه‌اند
همچونِ پگاه با خورشید
شب‌نشینیِ هوس‌های مخملین من 
با توست

پنجره، 
شراره‌-در رنگ شفق را 
بر پهنه‌ی رخت‌خوابم می‌‌پاشد
 
نگاهت
 خُماریِ شراب در چشمانم می‌ریزد

دستانم
به‌جنون بر مدار تنت
می‌چرخند

بازوانم
چون شعله، دور کمرت حلقه‌می‌زنند
ترانه‌‌ی مهری
از آتشین خواسته‌هایت در خیالم می‌نوازند

تو روی سینه‌ام 
غوطه می‌خوری 
چون ماه، در برکه،
آغاز و پایان‌مان
 در جزرو‌مدّ تنم پیداست

نجوای چشمانت را می‌شنوم 
که می‌گویند
چکه‌ی شبنم، تر می‌کند
غنچه‌‌های آغوش تو را

که هنوز در حال شکفتن، 
سرخ‌ و لبریز از نگاه من‌اند

رهگذر 

نگاه
زهره راد
به
«شعله در شبنم»

ترکیبِ «شعله در شبنم» از همان ابتدا پارادوکسِ لطیفی دارد 
 آتش‌وآب، خنکاوگرما، ابرودریا،  
این تضاد شاعرانه، ذهن را آماده می‌کند برای شعری که می‌خواهد
 از هم‌آغوشیِ میل و نَرمانوازش بگوید. 

عنوان موفق است، چون در یک‌چشم‌بر‌هم‌زدن،
 دو جهان را به یک واژه‌نگاه می‌سپارد.

«فانتزی‌هایم با واقعیت از یک ریشه‌اند 
همچونِ پگاه با خورشید»

در این آغاز، شاعر میان خیال و واقعیت پلی از جنسِ خویشاوندی می‌زند.
 استعاره‌ی «پگاه با خورشید» زیباست، 
 پیوند ناگسستنیِ طلوعِ درونِ سپیده، 
شادیِ رویای انسانی را به‌خوبی می‌نشاند.

 «شب‌نشینیِ هوس‌های مخملین من 
با توست»

اینجا واژه‌ی «مخملین» به نرمی و لطافت فضا افزوده می‌شود،
 و
 «شب‌نشینی» 
حسِ خلوتِ عاشق‌و‌معشوق را کامل می‌کند.
شاید تنها نکته‌ی ظریف این باشد که ترکیب
«هوس‌های مخملین» 
کمی تزئینی جلوه می‌کند؛
اگرچه «هوس» خودش ذاتاً گرم و زنده است،
و نرمی در آغوش‌نوازی و شوق تماس را بیان می‌کند
 “مخملین” 
شاید کمی آن را ادیبانه‌تر از حسِ واقعی جلوه دهد 
با این حال موسیقیِ واژه‌گان درخشان‌است.

«پنجره، شراره‌-در رنگ شفق را بر پهنه‌ی رخت‌خوابم می‌پاشد»

تصویری بسیار دیداری و سینمایی است. 
شفق، پنجره، شراره و رخت‌خواب، 
هر چهارتا در یک قاب 
و تمنّای لذت معشوق-دیدن
و گرمای لبانش را بر حریر گلبرگ‌های خود شنیدن، 
این سطرها تصویری می‌سازند از حسّی بودنِ سازواره‌گی،
.تنها اندکی افراط در ترکیب «شراره‌-در رنگ» دیده می‌شود؛ .
ولی جسارتِ ترکیب‌سازیِ شعری قابل تحسین است.

 «نگاهت خُماریِ شراب در چشمانم می‌ریزد
 دستانم به‌جنون بر مدار تنت می‌چرخند»

در این بخش، شعر به اوجِ نوازش‌محوریِ خود می‌رسد. 
واژه‌ی «خُماری» با «شراب» طبیعی جفت شده 
و موسیقی خوبی دارد.
دست‌ها که 
«بر مدار تنت می‌چرخند»
استعاره‌ی نرم‌نوازیِ موزون عاشقانه است
، مدار، 
هم یادآور نجوم است، 
و هم نقطه‌ی جریان مهرآغوشیِ شعر.

«بازوانم چون شعله، دور کمرت حلقه‌می‌زنند 
ترانه‌‌ی مهری از آتشین خواسته‌هایت در خیالم می‌نوازند»

گرمای زنانه‌گونِ غریزه، در نوازش تن معشوق،
زیر حریر پوست‌، نسیمانه گرم‌تر می‌شود
شعله‌‌ور می‌شود، 
در این دو سطر، تصویر و احساس در هم‌افزائی‌اند،
 تنها لغزش کوچکی در «آتشین خواسته‌هایت» است
کمی بیان را توضیحی می‌کند؛ 
شاید حذف «آتشین» یا جایگزینی‌اش 
با تصویری غیرمستقیم، 
حس را لطیف‌تر کند.اما موسیقیِ 
«می‌نوازند» 
در پایان،
شعر را آرام می‌کند 
مثل پایین آمدنِ موج.

«تو روی سینه‌ام غوطه می‌خوری چون ماه، در برکه»

تشبیه بسیار زیبا و نرم؛ 
یکی از درخشان‌ترین لحظه‌های شعر است. 
«غوطه‌خوردن ماه در برکه» 
هم از کهن‌الگوهای شعر عاشقانه است،
 و هم در این‌جا، پژواک تازه‌گی گرفته است
این تصویر نوشتن نام عشق روی سینه‌ی معشوق
و انتقال تپش‌های مثلث قلب او
به نوک اناره‌های پستان‌های اوست
 و تصویر با یگانه‌گی عاشق‌ومعشوق ترکیب می‌شود. 
عالی است.

«آغاز و پایان‌مان در جزر‌و‌مدّ تنم پیداست»

اینجا شاعر به نمادِ “تن” معنا می‌دهد:
 تن به‌عنوان سرزمینِ بازیِ عشق.
 شاید اندکی ابهام دارد،
اما همین ابهام، شعر را از توضیحِ صرف می‌رهاند
 و به‌سوی حس می‌برد.
 واژه‌ی «پیداست» نیز پایان را نرم و اندیشناک می‌کند.

«نجوای چشمانت را می‌شنوم که می‌گویند...»

از این‌جا شعر به‌سمت آرامش و بازتاب می‌رود. 
شنیدن نجوای چشم‌ها، از زیباترین استعاره‌های حسّی است.
شنیدن نگفته‌ها و درک کردن ژرف‌ترین نقطه‌های درون معشوق،
تنها ایراد جزئی این است
 که شعر در ادامه‌اش کمی به دامِ توصیف مستقیم می‌افتد.

«چکه‌ی شبنم، تر می‌کند غنچه‌‌ی آغوش تو را 
که هنوز در حال شکفتن، 
سرخ‌ و لبریز از نگاه من‌اند»

پایان، پر از شهوانیت نرم است. 
«چکه‌ی شبنم» و «غنچه‌ی آغوش» 
در کنار
«سرخ و لبریز»
آمیخته‌ای از اوج، حساسیت و حرارت ساخته‌اند.
با این حال، جمله کمی طولانی است
 و می‌تواند با اندکی مکث در نقطه‌گذاری،
موسیقی‌اش بهتر شود.
اما به‌لحاظ احساسی، پایان‌بندی‌ای زیبا و پُر‌از مهرآغوشی‌ست.
✨ 
جمع‌بندی شاعرانه:
«شعله در شبنم» 
شعری است از اقلیمِ لمسِ لطیف و نرم‌نوازیِ عاشقانه،
در آن، چشمه‌گاه خواهش و پرتو ایستاده در بِرکه،
لطافت و کامجوئی، هم‌زیست‌اند؛
شاعر در ساختنِ تصویرهای دیداری، توانمند است،
 و زبانش میان کلاسیک و معاصر در نوسانِ دل‌نشین.،
اگر در چند نقطه از زیاده‌گویی یا توضیح کاسته شود، 
شعر به سکوتی رساتر می‌رسد
همان سکوتی که گاهی در نگفته‌های عاشقانه‌ 
پنهان می‌ماند

قدردان مهر
زهره راد

شعر، تجربه‌ای‌ست از پیوندِ تن، طبیعت و زبان؛

چشمه‌سار خواهش

چشمه‌سار خواهش در بستر بیدار-لحظه‌ی من سلام سپیده‌دمان است که پگاه نام دیگر دوست داشتن توست در میانه‌‌ی تنم  چمنی است سرسبز  در آغوش شبنم سح...

محبوب‌ترینِ خواننده‌گان