بهعاقبت بهشت بدبینم
جایی که قرار نیست عاشق باشم
جایی که اندامی نباشد
جایی که مردانی بازوی مقدس ندارند
جایی که تورا در آغوش نمیگیرند
من بهعاقبت این بهشت بدبینم
مرا به جهنم ببرید
گرمایش تب عشق میآورد
شاید عاشق شکنجهگر خود شدم
بهشت من اینجاست
که انتخاب عشق بامن است
جمانه حداد
خوانش رهگذر
از قطعه
شاعر مفاهیم «بهشتوجهنم» را وارونه نمیکند؛
بلکه مرکز ثقل را
از نهایت آرزوی مذهبی،
به شادیِ آزادی و زیبائیِ عاشقانه،
جابهجا میسازد:
بر مرزِ باریک میان اشتیاق و اعتراض قدم میگذارد،
بهشت، که هزاران سال در ذهن بشر مقدّس بوده
از سر عشق بر آن میشورد.
در نگاه شاعر، بهشت جاییست که همهچیز پاک است،
دوستی بیآغوش و آغوشنوازی بیاشتیاق؛
اما همین پاکی، او را از انسان بودن تهی میکند.
آنچه بهشت را برای دیگران مطلوب میکند،
برای او تهدید است:
نبودنِ
«انتخاب»
شاعر بهشت را نه بهخاطر رنجنبردن،
بلکه بهدلیل محروم شدن ازعشق، پس میزند؛
عشقی که برای او
«گرمای همشانهگی»،
«آغوشِ باز، بسوی همعطری»
و
«نرمنوازی عاشقانه»
را بازتاب میدهد
بنابراین، بدبینی او نسبت به بهشت،
نوعی وفاداری عاشقانه است.
در بخش دوم،
جهنم بهگونهای شگفتانگیز تبدیل میشود
به محلّ شدتِ عشق.
حرارت جهنم استعارهای میشود از تبِ سوزان دلدادگی؛
گویی آتش، الههی عشق است
و این تجربه با شوق سوز، کامل میشود.
اینکه
«شاید عاشقِ شکنجهگر خود شدم»
نه اعترافی سیاه،
بلکه درخشانترین توصیفِ تسلیمِ دلخواستهی عاشقانه است:
عشق آنجا معنا پیدا میکند که اختیار،
در آن جاری باشد.
شبتاب، هرگز آرامش مهتاب را بهمنمیزند
بلکه آئینهواری خود را به مهتاب میتاباند.
شاعر در پایان، نشان میدهد
بهشت او نه مکانی آسمانی، که لحظهای است زمینی،
آنجا که انتخاب عشق با اوست.
ریسمانی
که جهان را به دستهای عاشقانهی او پیوند میدهد.
اگر انتخاب پرواز را از پرنده بگیریم
حتی آسمان هم ارزشِ آبیبودن را از دست میدهد.
انتخاب، جهان را به شکل تازهای روشن میکند.
دوستداشتن، تنپوش آغوش عشق میشود
و دست هوس از چیدن سیب محروم نمیماند
(بگذاریم بلوغ، زیر هر بوته که میخواهد بیتوته کند)
شعر در نهایت از جغرافیای آسمانی عبور میکند
و به انتخاب عشق زمینی میرسد:
که گذر لحظهها تعبیرعاشقانه پیدا میکنند
مانند عطری که بر پوست مورد علاقاش مینشیند
و آنچه بودش را، از کسی دریغ نمیکند
بهشت زمانی بهشت است که آزادی انتخاب عشق، در آن محفوظ باشد؛
وگرنه جهنمی از یخبندان بیعشقی،
بر آن حاکم خواهد شد.
رهگذر
