۱۴۰۴ مرداد ۱۳, دوشنبه

خال‌کوبی

 


لحظه در اغوش تو

به مرادِ فانتزی‌های من می‌چرخد

تمام راه‌‌ها مرا به اوج، راه می‌برند

به آئینه‌ای

که تو از آن می‌گذری


رویاهایم را با ساقه‌ای می‌بینم

که دو زیتون در آستین دارد

گیسوان مثل آبم را

به‌ابرهای خیس سنجاق می‌زنم

که رَدّ انگشتان تو را دارند


خاطره‌‌هایم را چنان با نفس‌هایت خال‌کوبی کردی

که غنچه‌ها در سه‌‌ فصلِ تنم

هر لحظه دخترانه‌تر می‌شوند

تپه‌های اندامم بسیار نزدیک هم اند

تنها شیاری‌ست،

فاصله،


از

تپه‌ی پائینِ نافم تا اوج،

راهی نیست،

یک راه شیری

که با تماسِ دگمه‌ی صدف، باز می‌شود

و

جای پای رهگذرش را هرگز از یاد نمی‌برد



کمرم را محکم بگیر

از دنیای حرف کوچ‌‌ام ده

تا واژه بی‌راهه رود در اوجم

چون نگارخانه‌ام سرمست

از یک قلم آشناست

موج‌‌‌سواریت روی سینه‌‌ام

دریا راه می‌اندازد


پستان‌های سربه‌‌هوایم

هوای بوسه می‌کنند

اعتراف می‌کنم

شدت رفتنت را عاشقانه دوست می‌دارم

برنیامدنت را بیش‌تر


بگذار دل‌تنگیِ آغوشِ نرم‌گاهِ لذت را دریابیم

که چگونه

بغل می‌کند تو را

در من

و

تو

چگونه

به‌‌تن می‌کنی مرا

درمن


رهگذر https://www.facebook.com/didar.didareto



کم‌بود واژه


من وفاداریِ فانتزی‌هایم را
در اغوش تو می‌بینم

آنچه بین من و ‌تو جاریست
هرگز تکرار خاطره نیست
خلاقیت لحظه است
که شاهکار قلم
در گل‌برگ‌های 
دفتر خاطرات‌م می‌نویسد

الفِ آرزوهای تو
با نوازش
پستان‌هایم را سر به‌هوا می‌کند

برکه‌ای از مهربانی ساخته‌ام
چشم‌هایم را می‌بندم
شبنم‌های روی غنچه را
هرچه‌‌‌قدر که می‌خواهی
ببوس
فقط غنچه را از شاخه جدا نکن

ابری که با اولین جیغ من می‌شکند
بارشی می‌آغازد
چگونه؟
نمی‌دانم

از هیچ چگونه‌گی‌ای طبعیت نمی‌کند
چگونه‌گی را قطره‌‌هایش می‌سازند
بی اراده
بی‌محابا

جیغ‌‌هایم از کمبود واژه است
وقتی اسم‌ تو را صدا می‌‌زنم
لکنت زبانم
سزاوار اوج می‌‌شود
ترانه‌ی آرامش
در لرزهای خودانگیخته‌ی من

رهگذر

https://www.didareto.com

شعر، تجربه‌ای‌ست از پیوندِ تن، طبیعت و زبان؛

شب زنبق

     شبِ زنبق دل‌تنگی‌ام برای تو چیز تازه‌ای نیست اما چیزی‌ست که امشب بیش‌تراز همیشه دل‌تنگم مهتاب نام تو را روی پوستِ گلبرگِ زنبق می‌نشاند،...

محبوب‌ترینِ خواننده‌گان